جمعه، 14 اردیبهشت 1403 - 15:58   
 
 
- اندازه متن: + -  کد خبر: 92061صفحه نخست » اخبار رسانه هاپنجشنبه، 8 آبان 1399 - 22:37
ایران و غرب، از شیفتگی تا نفرت
ترابر نیوز: از زمان عصر مشروطه موجی از حضور روشنفکران یا اصطلاحا منوالفکران را در عرصه ی سیاسی ایران شاهد بودیم، عمدتا تحصیلکردگان و جهانگردانی که با درک تفاوت فاحش میان شئون مختلف سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران و غرب به فکر تغییر و تحول در کشور عقب مانده خود افتادند، در زمان دیکتاتوری رضاشاه بسیاری از امید های انان برای اصلاحات غربگرایانه در نطفه خفه‌ شد ولی از شهریور بیست به بعد با حضور چشمگیر تفکرات چپ مارکسیستی عملا غربگرایان به حاشیه رانده شدند و ارمان های استکبارستیزانه و ضد امپریالیستی بینش اصلی روشن فکران ایران شد.
  

ترابر نیوز: مقدمه اساسا اگر بدانیم چه سیر تاریخی بر روابط میان ایران و غرب وجود داشته است، می توانیم بسیار صحیح تر مواضع خود را با غرب و شرق عالم تنظیم کنیم، ما با غرب خصوصا از زمان امپراطوری صفویه ارتباط دلریم که این ارتباط به علت فراز و فرود های حکومت های دو طرف منقبض یا منبسط می شده است، انچه بسیار اهمیت دارد این است که بدانیم تاریخ پاسخ بسیاری از سئوالات ما را خواهد داد و این ماهستیم که باید به سراغ تاریخ برویم و برای ساخت اینده خود از ان کمک بگیریم. متن اصلی از ابتدای رنسانس جهانگردان زیادی از غرب برای کسب اگاهی از فرهنگ، تمدن و تاریخ مشرق زمین و خصوصا ایران به اسیا سفر کرده بودند و گواه ان هزاران کتاب، مقاله و سفرنامه پیرامون احوالات ایران و ایرانیان است. از زمان شروع حکومت قاجار این ارتباط و رویارویی شکل جدید تر و شدید تری پیدا کرد، در این زمان ایرانیان متوجه شکاف عمیقی در زمینه های مختلف میان خود و غرب شدند که جلوه ای از ان شکست های پی در پی از امپراطوری نیمه غربی روسیه در جنگ های ایران و روسیه بود. یکی از اولین کسانی که به این موضوع پی برد، جناب عباس میرزا نایب السلطنه شاهزاده شایسته قاجار بود که در صدد اگاهی و الگوگیری از پیشرفت های غرب در امد و سرخوردگی او از این اختلاف عمیق و چاره جویی ان در گفتگویی که با نماینده ناپلوون بناپارت در اذربایجان داشت، کاملا هویداست. او برای بهبود اوضاع، افرادی را برای یادگیری علوم و فنون جدید به اروپا اعزام داشت و دست به اصلاحاتی در منطقه تحت حکومت خود یعنی اذربایجان زد تا بتواند ولایات تسخیر شده را از چنگ روس ها برهاند و انان را شکست دهد. به علت مسافرت بسیاری از ایرانیان به اروپا و مشاهده پیشرفت ها و برتری های انان در جمیع زمینه ها و مقایسه ان با وضع مملکت خود، نارضایتی در میان انان و در نتیجه مردم شکل گرفت، عامل دیگر در شناسایی این اختلافات وسیع میان ایران و غرب به مردم مطبوعات بودند که از سال 1275 که ناصر الدین شاه کشته شد و استبداد حکومتی او پایان یافت به شدت در پی ایجاد حرکت در مردم برای سلطنت مشروطه بودند. برای مثال در همان سال ها انقلاب مردم ژاپن به ثمر نشست و توانستند مشروطه را در امپراطوری خود نهادینه کنند که نتیجه ان حمله ژاپنی ها به روسیه و شکست سخت روس ها برای دو مرتبه بود، این قضیه به شدت در روزنامه های ایرانی چون انجمن تبریز، صوراسرافیل، عدالت، صبح صادق و... انعکاس فراوان یافت که می گفتند: مردم ببینید ژاپنی ها با مشروطه توانسته اند قوای روسیه را شکست دهند حال انکه ما با این وضع مملکت دو شکست مفتضاحنه از کفارخورده ایم و به ذلت نشسته ایم !!! هنگامی که ایرانیان در اروپا پارلمان،محدودیت شاه به قانون، حاکمیت قانون، مطبوعات، راه اهن، صنعت، سینما، بهداشت، پزشکی مدرن، ارتش، پلیس و... را می دیدند و با وضع اسف بار جامعه ی خود مقایسه می کردند به چیزی جز عقب ماندگی بر نمی خوردند. افرادی چون میرزا ملکم خان ناظم الدوله، میرزا حسین خان سپهسالار ،مشیر الدوله و بسیاری دیگر از رجال و بزرگان زمان قاجار به این موضوع پی برده و در پی تغییر وضع مملکت درامدند که این چنین طبقه روشنفکری به نام «منوالفکر ها» شکل گرفت که چاره را در یک چیز می دیدند: الگوگیری از پیشرفت های غرب و کسب اطلاعات و اگاهی از علوم و فنون انها و در نتیجه پیاده سازی مولفه های توسعه غرب در ایران. اگر چه کسانی چون سپهسالار و ملکم خان دارای کارنامه سیاه مالی در زمینه رشوه خواری بوده و قرارداد های استعماری چون لاتاری و رویترز را پشتیبانی کرده اند، اما به علت سال ها حضورشان در غرب به عنوان سفیر و اشنایی با تمدن غربی و درک عقب ماندگی ایران، فکر و ذکرشان پیشرفت کشور از طریق اشنایی شاه و رجال سیاسی با غرب از طریق ترغیب انان به سفر به اروپا و ایجاد اصلاحات در امور مملکت بود. برای مثال میرزا حسین خان سپهسالار حدود 12 سال سفیر ایران در استانبول بود پس از سفر شاه به عتبات با او به ایران بازگشت و توانست بعد از مدتی به مقام صدارت اعظم دست یابد، او در دو سال صدارت خود دست به اقدامات مثبتی زد همانند: تاسیس دارالشورای کبری، مدرسه و مسجد سپهسالار، ایجاد پست خانه و رواج تمبر، پشتیبانی مدرسه دارالفنون و از این قبیل کار ها. طبیعتا نتیجه تمام این رخداد چیزی نبود جز اعتراض به حکومت و ابراز خواسته های خود به ان که به انقلاب مشروطه منجر شد، اگر چه مشروطه به دلایل مختلف نتوانست به طور کامل به ارمان های خود دست یابد اما تلاشی قابل ستایش بود برای پایان سیاهی جهل و عقب ماندگی. در فاصله سال های 1285 تا 1300 اصلاحات به دلیل عدم وجود ثبات، امنیت و یکپارچگی ممکن نبود، گوشه و کنار کشور مملو از جریاناتی بود که فریاد استقلال و تجزیه طلبی سر می دادند و با حکومت ضعیف مرکزی در ستیز بودند. میرزا کوچک خان جنگلی در شمال کشور « جمهوری سوسیالیستی گیلان » را تاسیس کرده و با عوامل استعمار و حکومت در نزاع بود، شیخ محمد خیابانی در اذربایجان علیه حاکم شهر به پا خواسته و در خوزستان و خراسان شیخ خزعل و کلنل پسیانی به دست به قیام زده و دعوی استقلال داشتند و... اگر چه عامل اصلی قیام های مردمی در اقصی نقاط ایران نفوذ و دخالت انگلستان و روسیه در امور مملکت و اشغال نظامی ایران توسط انان پس از قراداد 1907 ، 1914 و هم چنین بی صاحب بودن کشور و ضعف حکومت مرکزی بود، اما منطقا در چنین شرایطی اصلاحات ممکن نبود. در چنین شرایط بدی کشور در سال 1293 بوسیله ی قوای انگلیس و روسیه تسخیر و اوضاع از انچه بود وخیم تر شد تا اصلاح طلبان به این نتیجه برسند که برای هر تغییر و دگرگونی اساسا باید مملکتی وجود داشته باشد و بدون وجود یک حکومت مرکزی قدرتمند که امنیت و یکپارچگی را به ارمغان بیاورد همین وضع فاجعه بار ادامه خواهد یافت. در این میان در کودتای 1299 رضا خان میرپنج و سید ضیا الدین طباطبایی که با کمک و هماهنگی انگلستان انجام شد، به قدرت رسیدند و از سال 1300 تا 1304 رضا خان پای از چکمه بیرون نیاورد تا زمانی که کشور به ثبات و امنیت رسید و از خطر تجزیه و اضمحلال رهایی یافت. اصلاح طلبان در بعضی زمینه ها از رضا خان رضایت داشتند و پشتیبان او بودند ولی در زمینه هایی دیگر با او موافق نبوده و بدان معترض بودند، وقتی رضا خان امنیت و اتحاد، راه اهن، راه شوسه،کارخانه،سینما، دانشگاه، بیمارستان، ارتش، نظام وظیفه، ثبت احوال، املاک و اسناد و... را به وجود اورد موجی از رضایت وشادمانی در میان اصلاح طلبان ایجاد شد اما وقتی همانند تمام نظام های دیکتاتوری ازادی بیان، ازادی مطبوعات، انتخابات ازاد، ازادی مخالفان و... وجود نداشت ارمان های این طبقه رو به یاس و نا امیدی می رفت. اگر چه رضا شاه بخش زیادی از مولفه های پیشرفت و توسعه اقتصادی و فرهنگی را به ارمغان اورده بود اما در بخش توسعه سیاسی در عمق عقب ماندگی قرار داشت نمونه بارز ان مطیع مطلق بودن مقامات هییت دولت و نمایندگان مجلس بود که جز اطاعت اوامر ملوکانه چاره ای دیگری نداشتند و اگر احیانا ساز مخالفی با اعلا حضرت شنیده می شد، تکه بزرگه ان معترض گوشش بود و یا نهایتا به خانه نشینی محکوم می شد. از اوایل حکومت قاجار تا سال 1320 موجی از علاقه به غرب در میان طبقات مختلف دانشگاهی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و... وجود داشت که تنها راه برون رفت از مشکلات متعدد مملکت و پیشرفت را الگوگیری از مولفه های توسعه اروپا می دانستند. در دهه 1320 موجی از غرب ستیزی و مبارزه با نظام سرمایه داری با منشا تفکر مارکسیسم در جهان به وجود امده بود که حرف اصلی ان فروپاشی نظام سرمایه داری از طریق انقلاب کارگری، لغو مالکیت خصوصی بر ابزار های تولید ،لغو کارمزدی و ایجاد جامعه ی بی طبقه ای است که مردمی ازاد و برابر در ان زندگی کنند. کارل مارکس المانی معتقد بود نظام سرمایه داری برای حرکت به جلو و توسعه ی خود نیاز به مواد خام ارزان قیمت و بازار فروش مناسب دارد که ان را در نتیجه استعمار و استثمار ملل ضعیف به دست می اورد، برای کاهش هزینه تولید کالاها مزد کارگرها را پایین می اورد و برای منحصر کردن تولید و فروش کالا های خود ملل مظلوم جهان سوم را در سیاهی جهل و نادانی عقب نگه می دارد و این همان نظام ظالم امپریالیزم است. جامعه ای که نجات خود را در طول 150 سال در سوی غربی جهان جست و جو می کرد، حال دشمن واقعی نظام سرمایه داری غرب و مخالف سر سخت استعمار و استثمار ملل مظلوم در سراسر جهان شده بود. در 37 سال حکومت محمد رضا پهلوی شکافی بین مردم و حاکمیت روز به روز رو به افزایش بود چنانکه هر انچه در سوی شاه قرار می گرفت چون سیاسیون، نمایندگان مجلس، دانشگاهیان، نظامیان و... محکوم به ظلم، خیانت، فساد، عاملیت استعمار و... می شدند و نقطه مقابل این جبهه عادل، وطن پرست، مردمی، صالح و... لقب می گرفت. همانطور که گفته شد دشمنی با غرب در زمان حکومت پهلوی دوم تا کودتای 28 مرداد 1332 بیش تر در زمینه اقتصادی بود اما با وقوع انقلاب اسلامی این دشمنی و رویارویی شکل جدیدی به خود گرفت، مقابله با غرب در ایران 57 به بعد، جنبه هویتی-معرفتی و ایدولوژیکی پیدا کرد. تفاوت نگاه اسلام و غرب به شؤون مختلف زندگی چون خدا، انسان، هستی، تاریخ،مذهب، جامعه، تعلیم و تربیت، حکومت، علم، قدرت، ثروت و... محور اصلی مناقشه شده و در جنبه های هستی شناسانه و معرفتی خود نمایی کرد. یکی از ویژگی های اصلی رنسانس در اروپا اومانیسم است که معنی اصلی ان انسان محوری می باشد، در قرون وسطی خداوند مرکز و محور جهان هستی شمرده می شد ولی با وقوع رنسانس این انسان بود که مرکز هستی قرار گرفت. خوب وقتی این چنین جابه جایی مهمی شکل گرفت طبعا اثرات بسیار بزرگی بر نظام فکری-عقیدتی اروپایی ها گذاشت، نکته مهم دیگر سکولاریزم بود که دین را از سیاست جدا می دانست و این که اروپاییان معتقد بودند انسان برای خوشبختی نیازی به دین و تعالیم ان ندارد و صرفا عقل بشر کفایت می کند که این همان تفکر لیبرالیستی است، تفکری که صرفا بر عقل متکی است و وحی را به رسمیت نمی شناسد. با در نظر گرفتن این نکات به تفاوت فاحش بنیان های اسلام و غرب پی می بریم که در جمیع موارد در نقطه مقابل یکدیگر قرار دارند، هر دو تفکر تاریخی و ریشه دار ولی یکی برای خداوند و ماورای طبیعت جایی ندارد و دیگری سعادت را در پیروی از دستورات خداوند و دین اسلام و البته استفاده از عقل و خرد می داند. اسلام دین را برنامه ی جامع سعادت بخش بشریت می داند که توسط کسی نوشته شده که ازلی و ابدی است، از ابتدا بوده و تا به انتها خواهد بود و گذشته و حال و اینده انسان را می داند، خود خالق او و اگاه مطلق به موجودیت، خصوصیات، تمایلات و گرایش های اوست. اما غرب دین را مزاحم پیشرفت و توسعه و بقای او را صرفا محدود به کلیسا و پرستشگاه ها می دانست، البته باید نهضت اصلاح دینی را مطالعه کرد تا فهمید بله انچه که اولیای کلیسا انجام می دادند خلاف مصلحت انسان و سعادت او بود اما نکته مهم اینجاست که ایا این مسیحیت تحریف شده که بهشت و جهنم را می فروخت و یا پالان های الاغ را که ادعا می کرد حضرت عیسی بر ان سوار شده است، به عنوان شفا دهنده به مردم اجاره می داد و یا در قبال امرزیدن گناهان و یا اجازه به انجام محرمات و کوتاهی از انجام واجبات از مردم پول می گرفت؛ همان دین الهی و در برگیرنده تعالیم سعادت بخش است؟ ایا این همان دینی است که مستقیما توسط پیامبرش حضرت عیسی مسیح تشریح و تبیین شده و کتاب اسمانی اش انجیل به دست خود او سامان یافته و به مردم تحویل داده شده است؟ جمع بندی از زمان ناصرالدین شاه قاجار با اشنایی عده ای از ایرانیان روشن فکر با پیشرفت های شگفت انگیز غرب در شئون مختلف جامعه و مقایسه ان با ایران عقب مانده عصر قاجار، این فکر در ایرانیان شکل گرفت که اگر به خود نجنبند و دست به اصلاحات نزنند، اوضاعشان از این هم خراب تر خواهد شد، به همین دلیل با رهبری و حمایت روحانیت این جنبش به پیروزی هایی دست یافت، از 1285 شمسی تا 1300 کشور مملو از هرج و مرج و بی قانونی بود و امید ها برای اصلاحات اساسا جایی نمی توانست داشته باشد، با روی کار امدن رضا شاه نیمه از اصلاحات یعنی اصلاحات اقتصادی و اجتماعی محقق شد اما نیمه ی سیاسی از انچه بود خراب تر هم شد، با پایان عصر استبداد رضاخانی ایدئولوژی مارکسیسم حیات سیاسی کشور را قبضه کرد و عملا تا زمان حاضر این نفکر میان متفکران و سیاسیون ایرانی جریان دارد. محمد مهدی بخشیانی، دانشجوی رشته حقوق

تعداد بازدید: 932 ،    
  
کلیدواژه ها: ایران - غرب - مشروطه - قاجار - مدرنیته - سنت - امریکاستیزی - صدورانقلاب - روشنفکر


اضافه نمودن به: Share/Save/Bookmark

نظر شما:
نام:
پست الکترونیکی:
آدرس وب:
نظر
 
  کد امنیتی:
 
   گزارش های تصویری 1  
  ادامه گزارش های تصویری 1
  1    2 
 
   پایگاه اطلاع رسانی  
 
 
 
© ترابر نیوز 1388
iran_vatandoost@yahoo.com
طراحی و اجرا: خبرافزار