چراارتشی را که با خون دل تهیه کرده بودم از بین بردید؟ نظام وظیفه را ملغی کردهاید و حالا می خواهید سرباز پیمانی استخدام کنید؟ با کدام بودجه و از کجا؟
پس از حملهی نیروهای شوروی و انگلیس به ایران و عبور از مرزهای شمالی و غرب و جنوب غربی کشور، اعلامیهی زیر از طرف ستاد ارتش صادر گردید:
اعلامیهی شمارهی یک ستاد ارتش1
1ـ ساعت چهار روز سوم شهریور ماه، ارتش شوروی در شمال و ارتش انگلیس در باختر و جنوب باختری، مرزهای کشور را مورد تجاوز و تعرض قرار دادهاند.
2ـ شهرهای تبریز، اردبیل، رضائیه، خوی، اهر، میاندوآب، ماکو، مهاباد، بنات، رشت، حسن کیاده، میانه، اهواز و بندرپهلوی (انزلی فعلی)، مورد بمباران هوایی واقع و تلفات وارده نسبت به مردم غیرنظامی زیاد، نسبت به نظامیان با وجودی که سربازخانهها را بمباران میکنند، مع ذلک تلفات نسبتاً کم بوده است. یک هواپیمای مهاجم در ناحیهی تبریز در نتیجهی تیراندازی توپخانهی ضدهوایی سرنگون شده است.
3ـ نیروی موتوریزه و مکانیزهی شوروی در محور جلفا، مرند، ماکو، قرهضیاءالدین و نیروی مکانیزه و متوریزهی ارتش انگلیس در محور خانقین، قصرشیرین، نفتخانه، گیلان، آبادان و بندر شاهپور (سابق) و قصر شیخ به تعرض پرداختند.
4ـ نیروی دریایی شوروی در کرانه های دریای خزر و نیروی دریایی انگلیس در بندر شاهپور (سابق) و خرمشهر تعرض نمودند.
5ت واحدهای ارتش شاهنشاهی که غافلگیر شدهاند، در حدود امکان به استقبال آنها شتافتند و در نقاط مختلفه با آنها تماس حاصل نموده، و به دفاع پرداختند و دو ارابه به زرهپوش مهاجم، در منطقه باختر مورد اصابت قرار گرفته، و از کارافتاده و پیشروی مهاجمان را متوقف ساختهاند.
6ـ در کلیهی منطقهی شمالی و باختری روحیه اهالی بسیار خوب و عموماً تقاضای دخول در صف ارتش و حرکت به جبهه را برای دفاع از میهن می نمایند.
مرخص کردن سربازان طبق تصمیم شورای عالی نظام2
بامداد نهم شهریور، رضاشاه از پادگان های تهران بازدید میکند. همه جا را خالی از سرباز و انبارها را تخلیه شده و همه را به سرقت رفته میبیند. اسبهای مجار که نزد شاه بسیار عزیز بودند، در محوطهی باغ شاه بدون سرپرست و برای سیر کردن شکمهای خود، از پوست و برگ درختان استفاده میکردند. شاه از دیدن این مناظر اسفناک به شدت عصبانی میشود و به کاخ باز می گردد و از سرلشگر عزیزالله ضرغامی، رئیس ستاد ارتش، سؤال میکند: پس از مرخص کردن سربازان، برای محافظت پادگانها و مالاً شهرها چه تصمیمی اتخاذ کردهاید؟ ضرغامی در پاسخ اظهار می دارد: در این مورد طرحی شده است، اگر اجازه دهند، به اتفاق وزیر جنگ طرح را به عرض برسانم.
در ساعات موعود، سرلشگر احمد نخجوان، کفیل وزارت جنگ و سرلشگر ضرغامی، در حالی که پوشه زیر بغل داشتند، طرحی را که شورای عالی نظام تصویب کرده بود، تقدیم فرمانده کل قوا میکنند.
طرح از این قرار بود که ارتش به جای سرباز وظیفه فعلاً سی هزار سرباز پیمانی با ماهی سیهزار تومان استخدام کند تا جهت سازمانهای دولتی و ایجاد نظم و امنیت مورد استفاده قرار گیرند. شاه به دقت گزارش را مطالعه نموده، نفیاً و اثباتاً چیزی نمیگوید و نام امضاءکنندگان طرح را به شرح زیر از نظر میگذراند:
سپهبد امیر احمدی، سرلشگر احمد نخجوان، سرلشگر ضرغامی، سرلشگر یزدانپناه، سرلشگر کریم بوذرجمهری، سرلشگر علی اصغر نقدی، سرتیپ علی ریاضی و سرتیپ احمد خسروانی.
سرتیپ علی رزمآرا، رئیس رکن یک ستاد جنگ و معاون دانشگاه نظامی و سرتیپ عبدالله هدایت، رئیس رکن سه ستاد نیز در جلسه حضور داشته، ولی از امضای صورتجلسه امتناع نمودند. شاه بدون آن که عکس العملی نشان دهد، دستور میدهد ساعت سه بعدازظهر همان روز، کلیهی امضاءکنندگان طرح در سعدآباد حاضر شوند و فوراً سرلشگر محمد نخجوان معروف به امیر موثق مسئولیت وزارت جنگ را برعهده بگیرد و در هیأت دولت شرکت کند. وقتی کلیهی امضاءکنندگان طرح مذکور در سعدآباد حاضر میشوند، شاه در حالی که فوق العاده غضبناک بوده، به افسران عالیمقام چنین میگوید:
«چرا به کشور خیانت کردید و ارتشی را که با خون دل تهیه کرده بودم از بین بردید؟ نظام وظیفه را ملغی کردهاید و حالا می خواهید سرباز پیمانی استخدام کنید؟ با کدام بودجه و از کجا؟»
ضرغامی تصویب طرح را منتسب به سرلشگر احمد نخجوان و سرتیپ ریاضی، رئیس ادارهی مهندسی و سرپرست رکن دو ستاد مینماید. آن دو در مقام دفاع توضیحاتی میدهند، ولی نه تنها شاه قانع نمیشود، بلکه بیشترعصبانی شده و با عصای خود چندین ضربه به سر و صورت آن دو می کوبد و دستور توقیف هر دو را میدهد. سپس با یکیاک امرای ارتش پرداخته، سیلی بر صورت و با عصا بر کتفشان میزند. گویا دست راست خود را با باند چند روز بسته بود.
سپهبد احمدی صراحتاً میگوید: من با این طرح مخالف بودم و آن را اضمحلال کشور میدانستم، و از امضاء خودداری نمودم، ولی آقای نخجوان به من گفت امر اعلیحضرت همایونی است، اگر امضاء نکنید خود پاسخگوی خواهید بود. لذا من هم در امتثال اوامر ملوکانه به امضای صورتجلسه پرداختم. شاه از شنیدن سخنان امیر احمدی آتش خشمش شعلهورتر شده، با شمشیر به وزیر جنگ و سرتیپ ریاضی حمله میکند، به طوری که سر و صورت هر دو به سختی مجروح می گردد و دستور میدهد که اسلحهی او را بیاورند تا شخصاً آنها را اعدام کند. به افسری که نگهبانی میداد، دستور میدهد آن دو نفر را به زندان ببرد و به سرلشگر محمد نخجوان (امیر موثق) میگوید دادگاهی تشکیل دهد که این خائنین محاکمه شوند و ریاست دادگاه با خود من خواهد بود.
بعداً فروغی سرلشگر نخجوان را احضار و به او میگوید مصلحت نیست شاه ریاست جلسهی دادگاه را عهده دار شود. غیر از این که خلاف قانون است، در محافل داخلی و خارجی سوءاثر زیاد به جای خواهد گذاشت. بروید از از قول من به ایشان بگویید: یکی از امرای ارتش را برای این کار انتخاب کنند و از طرفی امر بازجویی را طولانی کنید، شاید فرجی ایجاد شود.
امیر موثق روز بعد به اتفاق سرتیپ عبدالحمید فیروز، رئیس دادرسی ارتش، و حسن معاصر، دادستان ارتش، نزد شاه میروند و رضایت او را به این نکته جلب میکنند که شاه نمیتواند رئیس دادگاه باشد. سرلشگر اسمعیل امیرفصلی ریاست دادگاه افسران امضاءکنندهی طرح آزادی سربازان را بر عهده گرفت، لیکن با استعفای رضاشاه از سلطنت موضوع منتفی گردید و جای تعجب همه شد. در کابینهیی که فروغی پس از عزیمت رضاخان از ایران ترمیم کرد، همان سرلشگر احمد نخجوان را که قرار بود به جرم خیانت محاکمه و به اشد مجازات محکوم گردد، به عنوان وزیر جنگ به مجلس معرفی شد و سرتیپ ریاضی هم به مقام قبلی خود بازگشت. این مطلب به خوبی روشن میسازد که انگلیسها تا چه اندازه در ارتش ما نفوذ داشتند و رضاشاه به اشتباه فکر میکرد که فعال ما یشاء است.
نکتهی جالب تر این که، همان شب وقوع ضرب و شتم امیران ارتش توسط رضاشاه در سعدآباد را رادیو بی.بی.سی از لندن نقل کرد و آن را مستمسک قرار داد و طبق معمول شبهای دیگر، مجتبی مینوی که گویندهی آن فرستنده بود حملات زیادی به شاه نمود، مخصوصاً تکیه رادیو لندن بیشتر به محاکمهی دو تن از امرای ارتش به ریاست شخص شاه بود. ظاهراً مینوی به علت پروندهسازی عمّال شهربانی، ناچار به ترک ایران شده بود.
ماجرای نابود کردن نیروی دریایی ایران
در پایان وقایع شهریور 1320، بد نیست به داستان اضمحلال نیروی دریای ایران نیز بپردازم. حیله ای که انگلیسها برای از بین بردن نیروی دریایی ایران در جنوب به کار بردند، از این قرار بود: همان شب شوم سوم شهریور، از تمام افسران عالی رتبهی نیروی دریایی ایران، از جانب شرکت نفت در آبادان، برای ضیافت شام دعوت کرده بودند. این پذیرایی تا بعد از نیمههای شب به طول انجامید تا افسران نیروی دریایی از جمله دریادار غلامعلی بایندر که افسری تحصیلکرده و وطنپرست و فرماندهی نیروی دریایی جنوب کشور را داشت و تألیفاتی از خود بباقی گذارده است، اغفال شوند. هنوز این مهمانان به خانه های خود نرسیده بودند که ناوهای ببر و پلنگ هدف توپهای دوربرد نیروی دریایی انگلیس قرار گرفتند و غرق شدند و دریادار بایندر هم همراه افسران دیگر نیروی دریایی ایران به شهادت رسید.
ضمناً مطلب بسیار مهمی یادم افتاد که در پایان مقال علاوه می نمایم. این که میگویند رضاشاه پس از اشغال ایران و ملاقات با سفرای روس و انگلیس، خود را غافلگیر نشان داد، طبق شواهد و قرائن، این موضوع مقرون به حقیقت نیست، زیرا در روز 29 مرداد 1320، به دستور شاه به دانشجویان دانشکده افسری اطلاع دادند: «امسال تعطیل تابستانی نخواهند داشت و دانشجویان فارغ التحصیل پس از دریافت ترفیع بدون استفاده از تعطیلات و پس از تقسیم در واحدهای خود مشغول کار شوند.» به همین جهت دستور داده بودند عصر همان روز مراسم مختصری در اردوگاه اقدسیه برپا شود. رضاشاه پس از گوش دادن به گزارش رئیس دانشکده افسری با قیافهی سخت گرفته، نطقی بدین مضمون ایراد مینماید: 3
«به شما دانشجویان دانشکده افسری که تحصیلات خود را در دانشکده تمام کرده و امروز به دریافت گواهینامه نائل میشوید، تبریک میگویم. امیدوارم در آینده به واسطهی حسن خدمت و انجام وظیفه به درجات عالی و مقامات بالاتر نائل گردید. شاید بعضی پیش خودشان تصور کنند که امسال از یک ماه مرخصی معمولی دانشکده محروم شدند، ولی البته بعد که علل و جهات آن را فهمیدند، تصور میکنم حس فداکاری شما تحریک شود و بیش از این لازم نیست توجه شما را به وظایف عمومی و موقعیت مخصوص امروز جلب کنم. همین قدر میگویم لازم است ارتش و افسران ارتش با کمال توجه به جریان اوضاع علاقهمند باشند و در موقع لازم از هیچ گونه فداکاری و جانبازی دریغ ندارند.»
در همان روز علیرضا پهلوی هم گواهینامهی خود را از دست پدر گرفت، ولی رضاشاه با اعتراض گفت: چرا مدرک او را قاب گرفتهاند و علاوه کرد مگر پسر من با سایرین فرقی دارد؟
ضمناً باید اضافه کنم کلیهی افسران احتیاط سالهای قبل را در همان روزها برای انجام خدمات نظامی فرا خواندند و به مراکزی که سابقاً خدمت افسری خود را انجام داده بودند، اعزام شدند. این مدارک و شواهد اثبات میکند که رضاشاه از حملهی قریب الوقوع متفقین بی اطلاع نبوده است، ولی از موضوع مهمی مطلقاً خبر نداشت که عوامل بیگانه در لباس کفیل وزیر جنگ و مقامهای حساس دیگر قرار گرفته بودند که با یک تصمیم آنی و طی یک اعلامیه که قبلاً به نظر خوانندگان ارجمند رسید، ارتش ایران را متلاشی کردند و دیگر محلی برای دفاع از میهن باقی نگذارد.
1. زندگی سیاسی محمدعلی فروغی، تألیف جعفر مهدی نیا، انتشارات پانوس، 1371.
2. ذکاءالملک، دکتر باقر عاقلی، انتشارات سخن، 1358.
3. زندگی سیاسی محمدعلی فروغی «ذکاءالملک»، جعفر مهدی نیا، انتشارات پانوس، 1371.