خيلي از اوقات پيش مياد كه به دو جريان اصولگرا و يا محافظه كار و يا اصلاح طلب فكر كنم، البته بماند كه اصلاح طلبي از همان شروع انقلاب در سال ۵۷ به عنوان يك جريان وجود داشت اما از دوم خرداد به اصلاح طلب تغيير اسم دادن. بگذريم!!!
اصولگرايان چه كساني هستند؟
به شخصه اعتقاد دارم اصولگرايان كساني هستند كه آرمان هاي امام ره و انقلاب ۵۷ را به صورت كامل از سال ۵۷ كه بسيار براي تودهاي مردم و جوانان و اساتيد دانشگاه جذاب و نو و جالب بود كپي و در تمامي سال هاي بعد انقلاب بدون كوچكترين تغييري پيست كرده اند.
اصولگرايان تمامي مبناهاي فكري انقلاب ايران را بدون تغيير از سال ۵۷ در سال هاي بعد از انقلاب و تا به امروز در سال ۹۸ و بعد از آن كپي و پيست كرده اند.
اصلاح طلبان دوم خردادي چه كساني هستند؟
اعتقادي كه براي تعريف اصولگرايان دارم شايد بتوان براي اصلاح طلبان به كار برد، اگر مرحوم هاشمي شروع كننده اصلاحات در نگاه غير صرف مذهبي بود و خواهان تبديل كردن ايران به كشوري همچون ژاپن، در بعد اقتصادي مي توان بسيار ايرادها گرفت و شايد بتوان اقتصاد مريض ايران در سال هاي كنوني را مقصرش در تعاريف اقتصادي مرحوم هاشمي دانست كه بدون پشتوانه علمي و فرهنگي دست به اقداماتي زد.
خاتمي كه گوي رقابت را از مرحوم هاشمي در انتخابات رياست جمهوري ربود و با وعده هاي آزادي هاي سياسي و اجتماعي پا به ميان گذاشت و اينكه چقدر توانست موفق عمل كند را در ترازوي عدالت مردم ميگذاريم و عبور ميكنيم.
اما نكته اينجاست كه به شخصه اعتقاد دارم اصلاح طلبان هيچ گاه و هيچ گاه از سال ۵۷ تا به امروز براي مردم مشخص نكرده اند كه دقيقا منظورشان از اصلاح چست؟ چه چيزي را مي خواهند اصلاح كنند؟ چه قانون و شرايط مدني و اجتماعي و سياسي و اقتصادي كشور ار مي خواهند اصلاح كنند؟ هيچ وقت يك طومار از مفهوم اصلاح طلبي به مردم ارائه نداند كه اي ملت ما اين موارد رو مي خوايم اصلاح كنيم و فقط در زمان هاي انتخابات رياست جمهوري و مجلس و شورا دست ميگذارند روي يك سري نارضايتي هاي مدني و صرفا آن را بازگو مي كنند و هيچ راهكاري براي اصلاح آن نمي دهند و صد البته كه راي هم مياورند. به همين دليل اصلاح طلبي از نظر ما (ما=استارتاپ خط) يعني اسكي بر روي نارضايتي هاي مدني كه گاه به صورت حقيقي و گاه به صورت مصنوعي در بستر جامعه هستند و ايجاد مي شوند براي كسب راي!
اصلاح طلبان هيچ گاه از انقلاب ۵۷ تا كنون يك مفهوم از اصلاح طلبي و ليستي از اصلاحات مد نظر آنها و راه كارهاي عملي آن به مردم ارائه نداده اند.
حال برسيم بر سر بحث اصلي خودمان!
آنچه بعد از ۴۰ سال از انقلاب ميبينم نه اصلاحي در امورات كشور بوده و نه اموراتي كه بر روي آن اصولي حاكم باشد. آنچه ميبينم بازي با كلمات، بازي با جامعه، بازي با جوانان و درنهايت بازي با آينده كشور است به اسم ايران!
گريزي كوتاه بر اعتقاد شخصي خودم از چگونگي و علت هاي حضور مردم و به ويژه جوانان در انقلاب ۵۷ ميزنم، ما فكر (ما=استارتاپ خط) ميكنيم كه انقلاب ۵۷ ماحصل آگاهي سياسي + عدالتخواهي اجتماعي به همراه آموزش + فكر هاي نو و حرف هاي تازه و جامعه ي آماده بود.
تمامي آحاد مردم در معرض تفكرات نو بودن، جوانان به وسيله شريعتي و بهشتي، توده هاي مردم توسط طالقاني ها و مطهري ها و در نهايت سخنان امام خميني ره.
نكته قابل توجه كه مي تواند فرق آن زمان با اين زمان باشد ميزان سطح مطالعه جوانان بود كه به دنبال تغيير بودن، امروز جوانان به دنبال تغيير هستن اما مطالعه ندارند و آگاهي سياسي و اجتماعي مناسبي نسبت به وقايع ندارند و در نهايت موجبات تكرار ها و ليست هاي بي اميدي ميشه كه خاصيت يك آدامس هم ندارند.
امروزه اصولگرايان را مي توان به اصولسواران تشبيه كرد كه بر روي موجي از انقلاب ۵۷ نشسته و به تاز در مسند هاي قدرت و ثروت به تاخت ميروند و صرفا دم از شعار هاي اصولگرايي ميزنند كه هيچ گاه حتي يك خط از معني و مفهوم اصولگرايي و ليست اصولي كه دوستان به آن معقتد هستند منتشر نكرده اند و امروز در بستر مديريتي كشور شاهد كارهاي بر روي اصول انقلاب ۵۷ نيستيم.
اصلاح طلبان هم كه قبلا گفته شد هيچ مفهومي از اصلاح طلبي ارايه نداده اند و قطعا نخواهند داد و تا به امروز كه رياست جمهوري و مجلس و شورا را بيشتر از اصولگرايان در دست داشته اند هيچ اصلاحي در هيچ اموري نداشته اند و به تعبيري صرفا لب و دهن و شعار بوده اند.
راهكار چيست؟
ما (ما=جوانان) فكر ميكنيم كه بايد انقلابي درون انقلاب ۵۷ شكل بگيره و اين يعني:
۱- بايد تمامي مفاهيم مبناي و اصولي انقلاب ۵۷ بازتعريفي براي نسل جوان امروز با ادبيات جوان امروزي شكل بگيرد. اين بدين معني نيست كه حلال خدا حرام و حرام خدا حلال شود اما تغيير در بسيار از نگرش ها يك بايد است.
۲- مبناي كه نياز به اصلاح دارد بايد دقيقا به مردم اعلام شود و بر يك برنامه ريزي اجرا شود و صرفا بر مفاهيم شعارگونه باقي نماند.
۳- جوانان بايد در ميدان هاي سياست و مديريت وارد شوند و با اتحادي ملي افراد فرصت جوي استفاده كننده از منافع حزبي و پدرسالاري رانت و قدرت را از صحنه خارج و خودشان بر مسند خدمت به ملت بنشينند.
۴- مبناي احزاب مشخص شود كه اگر قرار است صرفا شعار باشند و همسفره هم همان بهتر كه نباشند و جوانان مستقل مردمي در صحنه حضور داشته باشند.
۵- بايد فكر هاي جديد مديريت و سياست بر مبناي اصول ۵۷ اما با تعاريفي جديد توليد و تدوين بشه و كشور به صورت حجره بازاري اداره نشود.
۶- ما اعتقاد داريم سياست و مديريت در ايران روزانه است، يعني تمامي تصميم ها نه بر اساس آينده بيني و برنامه بلكه بر اساس وقايع روزانه اتفاق مي افتند و اين بايد با يك سازمان مديريتي و برنامه ريزي كشور كه داراي چشم انداز چند ساله است عوض بشه.
۷- ....
موارد بسيار است و در گام اول بر اساس منشور گام دوم انقلاب نيازمند حضور جواناني هستيم كه پا در راه گذاشته و معادلات قدرت و فساد احزاب در ايران و در اركان مديريتي و سياستي كشور را تغيير دهند.
پايان يادداشت / شريف زماني