بخشي از گفتوگوي «حميدرضا جلايي پور»، با روزنامهي «اعتماد» دربارهي تعداد شعار دهندگان «اصلاح طلب اصول گرا، ديگه تمومه ماجرا»، با واكنشهاي منفي بسياري روبرو شد كه جلايي پور در كانال تلگرامي خود به اين انتقادات پاسخ داده است. تحليل و انتقادي ارسالي به انصاف نيوز از سوي يكي از دانشجويان دانشگاه تهران، متن پاسخ جلايي پور با تيتر «توضيح يك نكته» و همچنين نقد يكي از مخاطبان جلايي پور و پاسخ دوبارهي او در ادامه ميآيد:
در بخشي از اين گفتوگو، جلايي پور در پاسخ به خبرنگار اعتماد كه به شعاري عليه هر دو طيف اصلاح طلب و اصولگرا كه در تجمعات داده شده بود اشاره كرده بود گفته بود: «اتفاقا معترضين به اصلاحات و اصلاحطلبان حملهاي نكردند. كمتر از پنجاه نفر از چپهاي ماركسيست دربارهي عبور از اصلاحات و اصولگرايان شعار دادند و بعد دهها بار بيبي سي و من و تو و آمد نيوز آن را پخش كرد.»
پنجاه بازي و رياضي در اردوگاه اصلاحطلبي
يادداشت ارسالي يكي از دانشجويان علوم اجتماعي دانشگاه تهران دربارهي اظهارات اخير جلايي پور:
هرودوت در مورد شمارش سربازان در ارتش خشايارشاه مينويسد كه فرماندهان به هنگام تحويل نيزه و سپر به رعايا، از هر رعيت ميخواستند سنگي داخل كوزه بياندازد. پس از پايان لشكركشي، هنگام تحويل گرفتن اسلحه از رعايا، از داخل كوزهي بزرگ سنگريزهاي در ميآوردند و به رعيتها ميدادند. سپس تعداد سنگريزههاي باقيمانده را ميشمردند تا به تعداد كل تلفات برسند.
حميدرضا جلاييپور نيز كمابيش از همان روش سنتي خشايارشاه استفاده ميكند: او نيز نميخواهد به ميان مردم عادي برود، پاي حرفهايشان بنشيند و بدين ترتيب ميزان پايبنديشان را به جبههي خودي بسنجد. تبعيت مردم عادي از جبههي خودي، به نظرش كاملا بديهي است. براي او كافي است كه فقط تعداد سنگريزهها را بشمارد. بنابراين به سادگي آمار دانشجويان بازداشتشدهي دانشگاه تهران (۴۳ نفر) را با تعداد كساني برابر ميگيرد كه در اعتراضات دي ماه همزمان عليه اصلاحطلبي و اصولگرايي شعار دادند. او ميگويد «تعداد كساني كه شعار دادند «اصلاحطلب اصولگرا، ديگه تمومه ماجرا» از پنجاه نفر هم كمتر بود.» اگر بخواهيم از همان منطق بازي و رياضي جلاييپور تبعيت كنيم، تعدادشان دقيقاً برابر با ۴۳ نفر بود.
اما منطق جنبشهاي اجتماعي، زمين تا آسمان با بازي و رياضيهاي خشايارشاه-جلاييپور تفاوت دارد. حقيقت آن است كه اعتراضات سراسري دي ماه، براي نخستين بار در ۲۰ سال گذشته، جنبشي را در اعماق جامعهي ايران آشكار ساختند كه نه در پي دمكراسي غربگرايانهي اصلاحطلبان بود و نه در محدودهي دلواپسيهاي اصولگرايان ميگنجيد. پس از چندين دهه عقبنشيني در برابر سياستهاي سرمايهدارانهي دولتهاي اصلاحطلب و اصولگرا، بالاخره تودههاي فرودست ايران، مسايل معيشتي خود را تا سپهر سياست فرا بردند. بدين معنا، وجود اعتراضات دي ماه، بيهيچ چون و چرايي، در حكم فراروي از اصولگرايي و اصلاحطلبي بود. بياييد خود را نفريبيم: اتحاد ناگهاني دو جناح در بازهي مزبور (كه به ابتكار اصلاحطلبان صورت گرفت) گوياتر از هر استدلالي بر ادعاي فوق، مهر تأييد ميزند.
اما جلاييپور چنين ادعايي را با تأييد خشونتهاي كور افسارگسيخته يكسان تلقي ميكند. او مينويسد: «من تعجب كردم كه چطور ما يكدفعه برگشتيم به دورهي قبل از ۷۶؟ چون ۷۶ براي همهي ما يك دورهي كارآموزي بود كه خشونت را نفي كنيم … اين فقط حكومت نيست كه خشونت اعمال ميكند؛ فقط حكومت نيست كه مخالف دموكراسي است، اپوزيسيون ما هم متاسفانه در اين چرخه افتاده است.» (به نقل از كانال تلگرام جلاييپور) تو گويي هرگونه سياست مستقل از جانب تودههاي ستمديده، بدون درآويختن به يكي از دو جناحين موجود، لاجرم مساوي است با خشونت كور.
جلاييپور با اين قسم برخوردها، در واقع مشغول مشروعيت تراشي براي سركوب سياست مردمي است. او هر چقدر هم كه از اصول دمكراسي غربي داد سخن سر دهد، نميتواند اين واقعيت را پنهان كند كه ناميدن معترضان به نام «ماركسيست افراطي» در حقيقت به معناي توجيه سركوب آنان است.
توضيح يك نكته
تحمل شنيدن «خبر واقعي» يكي از پيش شرط هاي همزيستي و دموكراسي است
در مصاحبه من با روزنامه اعتماد و نشست ارزيابي نظرسنجيهاي اعتراضات اخير در مركز بررسيهاي استراتژيك جملهاي از من در خبرها آمده است كه با توجه به پرسش تعدادي از دوستان و خارج شدن از زمينهي بحث دچار سوء برداشت شده است.
آنجا در بخشي از كامنت كوتاهم گفته بودم كه شعار «اصلاحطلب، اصولگرا، ديگه تموم ماجرا» در تهران توسط كمتر از ۵۰ نفر ماركسيست سر داده شد ولي در بيبيسي و وي-او-اي دهها بار پخش و اصطلاحا بولد شد. فكر ميكردم منظور واضح است ولي بيفايده نيست چند توضيح دربارهي منظورم را بدهم:
۱- ماركسيست در نظر من توصيفي تحقيرآميز نيست. اينكه دانشجويان چپگرا و ماركسيست اين شعار را داده بودند، تحقير ماركسيستها نيست- ذكر يك خبر است.
۲- به محتواي اين شعار نقد دارم ولي هميشه از حق ديگران براي اعتراض و از جمله دادن چنين شعاري دفاع كردهام. از قضا همين دو ماه پيش در برنامهي زندهي تلويوزيون شايد براي اولين بار در تلويزيون جمهوري اسلامي صراحتا از حق دانشجويان سكولار چپ براي داشتن تشكل و مطلوبيت فعاليتشان در دانشگاه دفاع كردم. در همين اعتراضات اخير هم مكررا از حق اعتراض معترضان دفاع كردهام و خواستار آزادي سريعتر زندانيان بودهام، در عين انتقاد به خشونتگرايي اقليتي از معترضان.
۳- صرفا دربارهي همين يكشعار در تهران عدد شعاردهندگان را كمتر از ۵۰ برآورد كردم و روشن است كه بر اساس دادهها معترضان تجمعهاي اخير را جمعيتي بيش از ۱۰۰ هزارنفر ميدانم و همهي آنها و حتي همهي معترضان چپگرا را به اين ۵۰ نفري كه در ويديوي مذكور در تهران اين شعار را دادند فرونميكاهم. در خود فيلمي كه از اين شعار منتشر شده است هم واضح است كه تعداد كساني كه اين شعار را در دانشگاه تهران ميدهند كمتر از ۵۰ نفر است ولي بر خلاف بقيهي شعارها دهها بار در بيبيسي و وي-او-اي منتشر ميشود. بيش از ۱۰۰ هزار نفر در شهرها و تجمعهاي ديگر شعارهاي ديگري دادند. بقيهي ويديوها و همچنين نظرسنجيها نشان ميدهد كه طيف شعارها بسيار وسيع بوده است و هزاران معترض در بيش از ۸۰ شهر اغلب شعارهاي اقتصادي يا ساختارشكنانهي ديگري دادهاند. حقشان بوده است اعتراض كنند و حق منتقدان هم هست كه پارهاي از اين شعارها را نقد كنند. بارها گفتهام كه ضروري است هم حاكمان صداي اين اعتراضات را بشنوند و هم اصلاحطلبان، و هر دو براي پاسخ به مطالبات بكوشند.
نقد يكي از كاربران به «تعداد شعار دهندگان عبور»:
بنده به عنوان يك شاهد عيني و نه يك تحليلگر عرض ميكنم, در همان روز براي خريد كتاب به ميدان انقلاب رفته بودم. شعار «اصلاح طلب اصولگرا ديگه تمومه ماجرا» اصليترين و پر تكرارترين شعار بود و تعداد افرادي كه اين شعار را ميدادند در مواقعي زياد و گاهي كم ميشد، هستهي اصلي پايدار حدود ۱۰۰ نفر يا كمي بيشتر بودند اما گاهي افراد ديگري هم به آنها ميپيوستند و تعداد بالاتر ميرفت، طبيعي است كه در هر اعتراضي چپ ها هم حضور داشته باشند و اين قبل از انقلاب و در حين انقلاب هم بوده، اما اين شعار دهندگان، چپ نبودند. من حداقل با ده نفر از آنها همانجا صحبت كردم و حرفهاي رد و بدل شده بين آنها را ميشنيدم. تضعيف روزبهروز پايگاه اجتماعي اصلاح طلبان و بي اعتمادي مردم به آنها و بخشي از بدنهي حكومت دانستن اصلاح طلبان كه مردم در حال حاضر به آن بي اعتماد شدهاند را نميشود كتمان كرد.
پاسخ جلايي پور به نقد يكي از كاربران كانال خود:
اما لب پاسخ من چيست؟
پس از اعتراضات براي عدهاي (حتي تحليل گران) اين شعار «اصلاح طلب اصولگرا ديگه تمومه ماجرا» برجسته شد. من بحثم اين بود كه اگر بررسي ميداني بكنيم نشان ميدهد كه نبايد «جوگير » شد. در ميان اعتراضات در هشتاد شهر اين شعار «عبور از اصلاحات» بيشتر شعار يك روز و آن هم شعار عدهاي روبروي دانشگاه تهران با تعداد كمتر از پنجاه نفر از شهروندان چپ ماركسيست بوده كه حالا كاربر محترم ما ميگويد هستهي آنها حدود صد نفر بوده است. خب قبول. اين يعني از آن بيش از صدهزار معترض در كل كشور، اين شعار «عبور» روي دوش پنجاه الي صد نفر يا يك مقدار بيشتر بوده است. حالا چرا اين شعار به وجه مميزهي شعارهاي اين اعتراضات تبديل شده است؟ پاسخ اين هست كه اين معجزه «تكرار و جوسازي در شبكه هاي من و تو، بي بي سي، صداي آمريكا و آمد نيوز» و ناشي از علاقه «عبوريها از ساختار» در اين رسانهها است. اينجا است كه ميگويم اين همان گنجشك را به جاي بلبل فروختن است. و يك تحليلگر بايد حواسش جمع باشد، و بيجهت چيزي را غير مستند قبول نكند.
اما براي سنجش وضعيت نارضايتيها در جامعه از شاخص شعارها و تعداد شعار دهندگان در ديماه ۹۶ بهتر نتايج نظر سنجيهاي سراسري اخير است. برابر نظر سنجي ايسپا شصت درصد مردم همچنان به اصلاح امور «باور» دارند و سي درصد از اصلاح امور «نا اميد» هستند. ( چه بسا حكومت چند اقدام مثبت يا منفي در آينده انجام بدهد همين آمار هم تغيير مي كند، ما در اينجا با يك وضع متصلب روبرو نيستيم). لذا معناي اين سي درصد مردم نااميد اين است كه لزوما مردم از «اصلاح طلبان» نااميد نشدند بلكه بنحوي از رژيم سياسي نااميد شدند. و همين نكتهي اخير هم به معناي ظهور شرايط انقلابي نيست بلكه نشان از «شرايط نارضايتي» است. لذا اين سي درصد به هستهي اصلي حكومت هشدار ميدهند كه شايسته هست تن به تغيير بدهد نه اينكه اصلاح طلبان بجاي اصلاح طلبي فكر ديگري بكنند، مثلا انقلابي و ضد ساختار عمل كنند. خلاصه جانمايهي بحث من اين بود كه گفته شد. حالا اگر خطا ميكنم مخاطبان محترم تصحيحش بكنند.
قسمت پاياني يادداشت ارسالي يكي از دانشجويان علوم اجتماعي دانشگاه تهران در واكنش به اظهارات جلايي پور، هنگام انتشار از قلم افتاده بود. اين قسمت از يادداشت در ادامه ميآيد:
اما آقاي جلاييپور بايد بداند كه واقعيت يك چيز است و بازي و رياضي حاكمانه چيزي ديگر. واقعيت اين است كه اكثريت ۴۳ نفر دانشجوي بازداشتي، صرفاً فعالان صنفي بودند؛ يعني گروهي از دانشجويان كه مسايل معيشتي و اقتصادي خود را مستقل از دو جناح قدرت پي ميگرفتند. همين كافي است تا جلاييپور آنان را افراطگرا بنامد.
منطق بازي و رياضي جلاييپور ساده است. از آنجا كه ۵۰=۵۰ او نتيجه ميگيرد كه اعتراضات اقتصادي مستقل=ماركسيسم افراطي [كذا]. اما ايشان بايد بياموزند كه دنيا از عدد ساخته نشده است.