ترابر نيوز :پايگاه خبري تحليلي حمل و نقل : سردرگمي عمومي و سوال امروز مسئولين ايراني؛ گِلي شويم يا نشويم؟
پنجشنبه، 29 فروردین 1398 - 11:11     کد خبر: 89729

ترابر نيوز: ذهنيت عمومي و رسانه‌اي جامعه ايراني مدام در حال تكرار امور سطحي، فرعي، دسته‌دوم و غيراصلي است و راه را براي هرگونه تغيير وضعيت موجود يا سد كرده، يا به تأخيري طولاني انداخته است.
ترابر نيوز:
سردرگمي عمومي و سوال امروز مسئولين ايراني؛ گِلي شويم يا نشويم؟

ذهنيت عمومي در جامعه ايراني در بسياري موارد، از جهات مختلفي يك ذهنيت سردرگم و گاه متناقض است؛ اگر چه، نقصان اصلي در اين ذهنيت سردرگم، در سطح «ايجاب» و «اثبات» است، يعني نمي‌داند چه مي‌خواهد يا چه چيز را بايد بخواهد، با اين حال در حوزه نفي و سلب هم به كرّات سردرگم و متناقض جلوه مي‌كند. بر اين اساس، ذهنيت عمومي جامعه ايراني، ذهنيتي است كه هم در آنچه مي‌خواهد سردرگم و هم به ميزاني كمتر در آنچه كه نمي‌خواهد؛ و بدين ترتيب فاقد توان زمينه‌سازي براي نقد و نفي وضعيتي است كه از آن ناخشنود است و همچنين فاقد قوه‌اي براي ايجاب يا ايجاد فضايي است كه مطلوب او است.

اين فضاي سردرگم و متناقض‌نما، بويژه در هنگامه‌هاي وقوع بحران و مصائب كه آدمي را مجبور به انتخاب يك راه مشخص، در كنار راه يا راه‌هاي ديگر مي‌كند، بيش از هر زمان ديگري بروز پيدا مي‌كند. در موارد مختلفي، وضعيت‌هاي بحراني موجود در جامعه ايراني، علي‌رغم اينكه ما را با وجود نوعي ساختار بحراني و سردرگم در جامعه و ناتواني در مديريت بحران آگاه ساخته، همچنين راهي را گشوده است كه با آن مي‌توان فهميد كه تا چه حد واجد ذهنيت عمومي بحران‌زده، سردرگم و متناقض هستيم. سردرگمي سوژه‌هاي اجتماعي و فعالان فضاي مجازي، مطالباتي كه نقدها و مطالباتشان، آن به آن تغيير مي‌كند و در همين راستا كمپين‌هاي مطالبه‌گرانه متعدد و گاه متناقضي كه به راه مي‌اندازند و گاهي عمرشان حتي به يك هفته مطالبه‌گري مستمر هم نمي‌رسد و… را بايد در راستاي وجود همين ذهنيت سردرگم و غيرمنسجم جستجو و فهم كرد. اين وضعيت تا حد زيادي تأثيرگذاري نيروهاي انتقادي را در جامعه كنوني ايران كاهش داده و شرايط را براي ايجاد انتقادات جدي و مطالبه‌گري‌هاي غيرمنفعت‌طلبانه فراهم نكرده است.

«يكي به نعل، يكي به ميخ»، بر مبناي منطق «هم از توبره، هم از آخور»

بخشي از اين تناقض‌ها را مي‌توان در رويكردهاي «يكي به نعل، يكي به ميخ»، بر مبناي منطق «هم از توبره، هم از آخور» چهره‌ها و سلبريتي‌هاي ظاهراً منتقد و حمايت‌هاي هيجاني مخاطبان عام از آنها هم جست. اين وجه از سردرگمي و تناقض، مبتني بر عدم درك صحيح از واقعيتي است كه در آن، خودِ منتقد بازتوليدكننده وضعيت موجودي است كه خود در حال انتقاد به آن است، زيرا اين كار تضمين كننده «توبره» و «آخور» به طور توأمان است. در اين ميانه سردرگمي مخاطب عمومي هم اجازه درك اين وضعيت منفعت‌طلبانه و نمايشي را به او نمي‌دهد و او هم با پيروي از همين وضعيت غيرصادقانه كه هيچ ربطي به نقد بنيادين وضعيت موجود ندارد، در واقع ياري‌رسان به حفظ وضعيت موجود مي‌شود. او هم ناخودآگاه و به شكلي مقلدانه، گاه به نعل مي‌زند و گاه به ميخ و آنچه در اين ميانه ثابت و حفظ‌شده باقي مي‌مانند: اولاً اوضاع بحراني و وضعيت دردناك موجود و ثانياً همان سردرگمي تكرارشونده در ذهنيت عمومي است.

***

در بحبوحه گزارش‌هاي جورواجور، متناقض و متضاد از وقايع تلخ سيل‌هاي استان‌هاي گلستان و لرستان و خوزستان و… ابتدا ذهنيت عمومي رسانه‌اي بويژه در فضاي مجازي اين بود كه مسئولان بايد هر چه سريع‌تر خود را به مردم برسانند، در كنارشان باشند و حتي مثلاً دستشان را بگيرند و از سيلاب بيرون بكشند و غيره. اين مطالبه اگر چه تا حدي مي‌تواند به حق باشد ولي شكل‌دهنده به يك وضعيت نمادين شد؛ مسئولان دويدند و ما در فضاي مجازي با تصاوير نمايشي متعددي از مسئولان «در آب» يا «در گِل» مانده‌اي مواجه شديم كه از قضا دوربين عكاسي و فيلمبرداري هم در كنارشان بود و اين تصاوير را براي همان ذهن سردرگم مطالبه‌گر آماده مي‌كرد.

ما اينجا به بيل زدن شما احتياج نداريم

در اين وضعيت فاز دوم، ذهنيت سردرگم رسانه‌اي جامعه ايراني شروع به نقد و نفي وضعيتي كرد كه تا حد زيادي خودش ساخته بود. به نظر مي‌رسيد اساساً كار يك مسئول آن چيزي نبود كه ذهنيت عمومي در ابتدا از او مي‌خواست. مسئولان بهتر بود پيشگيري مي‌كردند و حالا كار هماهنگي‌ها و برنامه‌ريزي‌ها و مديريت بحران پيش‌آمده را در دستور كار قرار مي‌دادند. در تصاويري كه مثلاً از استان گلستان منتشر شد، يك شهروند گلستاني به درستي از مسئولان خواهش مي‌كرد كه ما اينجا به بيل زدن شما احتياج نداريم، خودمان بيل مي‌زنيم و در برابر سيلاب مقاومت مي‌كنيم، شما مسئولان به وظايف خود در چنين بحراني اهتمام داشته باشيد و وضعيت كمك‌رساني را از بالا، چه بسا از داخل اتاق شيك كاري‌تان سامان بدهيد. به هر حال ذهنيت سردرگم عمومي در اين فاز شروع به نقد و تمسخر و نفي رفتارهاي نمايشي مسئولان كرده بود و ديديم كه بعد از چند روز از تسلط اين فضا، كمتر فيلم‌هايي از اين رفتار نمايشي مسئولان منتشر شد.

بعد از اين مرحله نوبت به فاز سوم رسيده بود. در يكي از نقدهاي يك مستندساز و اهل رسانه كه حضور فعالي هم در مناطق سيل‌زده داشت شاهد نقدي به يك مسئول دولتي بوديم كه از تهران با كت و شلوار رسمي به مناطق سيل‌زده رفته بود و با مردم درباره وضعيت و مطالباتشان سخن مي‌گفت و از قضا اين فعال رسانه‌اي و مستندساز وقتي كه به قول خودش «در حال پرسه زدن» در آن مناطق بوده با اين مسئول مواجه مي‌شود و دقيقاً نقدش به او اين بود كه «در حالي كه سپاهي‌ها و روحانيون و مردم در گِل بودند و… اين مسئول با يك لباس تر و تميز و شيك آمده بود در منطقه». به نظر مي‌رسد كه فهم اين موضوع كه هيچكس از يك مسئول نمي‌خواهد در كار گِل سهيم شود، بلكه همه انتظار دارند مسئول كار مهمي را كه بر عهده‌اش نهاده‌اند به «گِل‌بازي» فرو نكاهد، چندان براي ذهنيت سردرگم عمومي و رسانه‌اي دشوار شده است كه اگر هم خودشان بخواهند، نمي‌توانند گاه به نعل و گاه به ميخ نزنند.

فاز سوم؛ هم گل بازي هم مديريت

در فاز سوم، ما با پديده‌اي مواجه بوديم كه در عين بازگشت به مرحله و فاز اول، حالا قصد داشت جمعي بين هر دو فاز ايجاد كند و به مسئولان بگويد هم بايد برنامه‌ريزي و مديريت كنيد و هم از گِل‌بازي فارغ نباشيد. يا به تعبير ديگر در اتاقتان شيك باشيد، به منطقه كه آمديد با لباس گِل‌مالي ظاهر شويد. قطعاً مسئولي كه مثلاً در يك مأموريت كوتاه براي تهيه گزارش از روند كمك‌رساني يا آسيب‌ها و… به منطقه آمده، قرار نيست از دستورالعملي پيروي كند كه فضاي سردرگم و متناقض رسانه‌اي و عمومي در فضاي مجازي به او ديكته مي‌كند. او بايد مسئوليتش را انجام دهد و برگردد و كارها را از مركز دنبال كند و آن كساني كه مسئوليت اجرايي و تخليه مناطق از گل و لاي را به عهده گرفته‌اند هم بايد كار خودشان را انجام دهند.

لااقل حميت و پشتكار خود مردم در استان خوزستان براي ساخت يا ترميم سيل‌بندها نشان داد كه جامعه‌اي كه با بحران مواجه است، نيازي به بيل‌زدن و گِلي‌شدن مسئولان ندارد، او نيازمند انجام درست مسئوليت‌هايي است كه به مسئولان واگذار شده است. بازگشت و سردرگمي مطالبات فعالان رسانه‌اي و اجتماعي از فاز سوم به فاز اول و بازتوليد مدام امر سطحي و ظاهري، نشان از بحران سردرگمي و تناقضي دارد كه بيشتر ناشي از تاكيد بر نوشتن و گفتن و نمايش دادن مدام، در عوض انديشيدن به اصل مسئله است. در حالي كه نقدهاي ريشه‌اي، جدي و بنياديني به بي‌فكري و كم‌كاري مسئولان در زمينه فعاليتشان براي پيگيري و رهايي از وقايع تلخ سيل اخير در كشور وارد است و در موارد بسياري هم از سوي فعالان همين عرصه‌ها ارائه شد، ذهنيت رسانه‌زده، سطحي، سردرگم و متناقض عمومي كه در اين مورد خاص خود را از رهگذر يك چهره رسانه‌اي بروز داد، تمامي اين نقدها را به حاشيه‌اي چون «گِلي بودن» يا «گِلي نبودن» مسئولان فرو مي‌كاهد و اصل داستان را رها مي‌كند. اين ذهنيت حاضر است كه يك مسئول رده چندم را كه اتفاقاً مسئوليتش هيچ ارتباطي با پيشگيري از سيل، مديريت بحران و امدادرساني به سيل‌زدگان نداشته، را به سيبل انتقادي سطحي تبديل مي‌كند تا احتمالاً چند كليك يا لايك بيشتر بخورد، ولي بر سر يك مطالبه جدي و بنيادين تمركز و تاكيد نكرده و كار را لااقل در يك مورد اصلي و اساسي، با پاسخگويي مسئولان اصلي اين قائله مواجه نمي‌كند.

اين فضاي عمومي شبكه‌هاي اجتماعي پرطرفدار در اين دوره سخت است. ذهنيت عمومي در جامعه ايراني هنوز فاقد بلوغي است كه به اصل موضوع بپردازد، بداند چه مي‌خواهد و چه نمي‌خواهد، چه را بايد نفي و چه چيز را ايجاب كند. اين ذهنيت مدام در حال تكرار امور سطحي، فرعي، دسته‌دوم و غيراصلي است و اين راه را براي هرگونه تغيير وضعيت موجود يا سد كرده، يا به تأخيري طولاني انداخته است.

 

مهر


پیامک - فیس بوک - تویتر
نسخه اصلی - برگشت به خبرها